My patient angel | فرشته صبور من P4

فردا صبح:
ویو فلیکس:
با احساس روشنایی شدید اتاق چشمام رو باز کردم. اروم نیم خیز شدم.
من چرا اینجام؟
من که دیشب تو سالن بالا بودم و ....
با یادآوری خاطرات دیشب لرزی به تنم نشست. دستمو اروم سمت گونه
راستم بردم و اروم لمسش کردم.
-آیییییی...
+فلیکس .... عزیزم خوبی؟
با ورود هیونجین به اتاق از ترس زیر پتو پریدم.
-چــــ چیکارم داری؟
صدای قدم هاش که بلند و بلند تر می شدن منو می ترسوند.
قطع شدن صدای قدم ها و بجاش بلند شدن صدای فنر های تخت
نشون می داد
بیشتر از چند سانتی متر باهم فاصله نداریم.
ویو هیونجین:
لعنت به من
اروم دستمو جلو بردم و پتو رو کنار زدم که با چهره ترسیده فلیکس
مواجه شدم.
+عزیزم...... خوبی؟ من ...... متاسفم فرشته زندگیم
-تـــ تو فقط مــ متاسفی؟؟
+عزیزم بهم زمان بـــــ.....
-خسته شدم از بس بهت فرصت دادم هیونجین.... چرا فـــ فقط به زندگیمون فکر نـــ نمی کنی؟
چرا؟؟؟ لعنت به این سرنوشت. چرا باید تو یه خانواده مافیا باشم که
هیچ وقت درامان نیست؟ که حالا من بشم رئیس این باند و برای امنیت
خانوادم مجبور شم دست به هر کاری بزنم...
+آروم باش ستاره من...... می دونی که من تو زندگیم فقط و فقط تورو دوست دارم دیگه؟
-.......
+مطمئن باش اگه مجبور نبودم این کارو نمی کردم. فقط باید بتونیم بهشون نفوذ کنیم و
بعد همه چی تمومه اوکی؟
-از کـــ کجا انقدر مطمئنی؟
+فلیکس باور کن تو تنها عشق زندگـــــ.....
-ا...اگه بــ برات اتفــــ اتفاقی بیوفته چــ چی؟ هــــ هیون من بدون تو نــــ نمی تونم.....
اون.... الان نگران منه؟؟؟ همه نگرانیش اینه که برای من اتفاقی بیوفته؟
اوه خدا ......
فرشته صبور من ..... من دارم بایکی دیگه ازدواج می کنم و تو نگرانمی؟
+تو نگران منی؟ نگران منی که دارم..... اوه خدا .... جوابمو بده فلیکس
-آ...آره

........................................................................................
#straykids
#changin
#هیونلیکس
#چانگین
#وانشات
دیدگاه ها (۱۲)

My patient angel | فرشته صبور من P5

My patient angel | فرشته صبور من P6

My patient angel | فرشته صبور من P3

My patient angel | فرشته صبور من P2

"سرنوشت "p,36...۱۰ مین بعد ....ا/ت : بریم تو ؟ سرده....کوک :...

پارت هشتم رمان عشق اجباری

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط